آشنایی با مدارا

آشنایی با مدارا

ما که از حدود یک هفته قبل ، چمدان ها را آماده کرده بودیم صبح ساعت 9:30 ، یک تاکسی تلفنی صدا کردیم و ساعت 10 در فرودگاه بودیم . حدود 5 ساعت قبل از پرواز . از همه جلوتر . حتی راهنمای تور هم هنوز نیامده بود !!. ما مسافر هند بودیم و در ناخودآگا هم وحشت از نرسیدن و نرفتن مرا چنان زود به فرودگاه برد . چون دهه ها بود میخواستم هند را ببینم و هر بار به دلیلی نمی شد .

کلمه هند از زبان پارسی باستان آمده بجای “سیندو” که کلمه  ای سانسکریت است . هند ، هندو ، و هندوستان ( هندستان ) تنها در حوزه فلات ایران بکار میرود و در سایر نقاط جهان از ایندیا استفاده  می گردد.

هند را شبه قاره هند هم می گویند. چون حالا که چندین کشور از آن جدا شده اند ( پاکستان ، بنگلادش ، نپال ) ، هنوز 5/3 میلیون کیلومتر مربع وسعت ( هفتم در جهان و بیش از دو برابر ایران) و بیش از 2/1 میلیارد جمعیت ( دوم بعد از چین) دارد.

میان اقیانوس هند در جنوب و رشته کوه هیمالیا در شمال قرار گرفته و محیط زیستی منحصر بفرد و گیاهان و جانوران خاص و دیدنی دارد . دومین کشور دنیا از نظر کشاورزی ( بعد از چین) دومین تولید کننده چای و برنج و ذرت و نیشکر، اولین در تولید موز و بادام زمینی و چهارمین اقتصاد جهان است که در فناوری اطلاعات ، قطعات خودکار ، مواد شیمیایی ، پوشاک ، دارو ، جواهرات و هوافضا دارد پیش تاز می شود.

حالا فکر می کنید برای رفتن و دیدن همچو جای شگفت انگیزی که در ادبیات ما هم آنرا سرزمین عجایب می گفتند ، نباید هیجان داشت ؟  سفر ما 8 روزه بود و به سه شهر سر میزدیم . سه شهر دهلی- آگرا- وجیپور ، که در عالم گردش گری به مثلث طلائی معروفند.

تقریبا ده ساعت بعد از بلند شدن از فرودگاه شیراز و پس از توقفی شش ساعته در شارجه و تعویض هواپیما ، در فرودگاه دهلی که بیش از 30 کیلومتر باشهر فاصله داشت ، فرود آمدیم.

دهلی ( دلهی Delhi) پایتخت هندوستان و سومین شهر آن از نظر جمعیت است . شهری بشذت شلوغ ، بی نظم ، فقیر و باهوائی بسیار آلوده که حتی در ساعت 5 صبح ، در حال حرکت به شهر هم دود را توی بینی و حلق خودمان حس می کردیم .

دهلی از دو بخش تشکیل شده ، دهلی کهنه که پایتخت هند مسلمان در میان سده 17 تا 19 بود . و امروزه ، مساجد بسیار ، یادمان ها و قلعه های متعلق به تاریخ اسلام در هند در آن دیده می شود و دیگری دهلی نو ( New Delhi) ، که توسط انگلیس ها  ساخته  و از 1931 استفاده شده ، و تقریبا تمام ساختمان های حکومتی و سفارت خانه ها را در خود جای داده . پیش از آن ، انگلیس ها کلکته را پایتخت کرده بودند .

برخلاف دهلی کهنه که شلوغ ، کثیف و سرسام‌آور است . دهلی نو بسیار تمیز ، پر از باغ و پارک و درخت و خیابانهای بلواری و میدانهاست که تقریبا تمام بناهای دولتی در کنار هم ( کاخ رئیس جمهوری – بنای پارلمان ، دیوان عالی و .. ) در آن قرار گرفته اند .

دهلی یک مرکز فرهنگی بزرگ است ، با دهها موزه ، باغ ، بازار ، یادمان و قلعه که دیدن همه آنها ، حداقل دو هفته وقت می خواهد . از میان این همه ، ما را به دیدار مکان های زیر بردند.

1- یادمان گاندی : ( راج گات Raj Ghat)

در ساحل رود یامونا ، در میان باغی جنگل مانند با درختان عظیم و گلهای زیبا و چمن های وسیع ، تخته سنگی از مرمر سیاه که روی آن شعله ای فروزان است ، و در محلی که گاندی را بعد از ترورش در 1948 سوزاندند ، قرار دارد . این همه آن چیزی است که برای رهبر آزادی ، پدر معنوی و بزرگترین مرد تاریخ هند بجا مانده است . باید کفش را در آوری و بسپاری و سپس در سکوت به آن نزدیک شوی . یادمانی ساده ، برای مردی که ساده زیست ، چند صد میلیون انسان را از حاکمیت امپراتوری انگلیس نجات داد و نخواست که مثل امپراتوران هند ، بنائی با شکوه بیادش بسازند.

از مردان سیاسی جهان ، هرکه به هند آمده ، درختی با نام خود در این مجموعه کاشته است . بنای یادمان تنی چند از رهبران اولیه هند هم در فاصله ای ، در همین باغ قرار دارد . ورود مجانی است و بازدید از موزه و بخصوص اسلحه ای که او را کشت ، میسر است.

2- دروازه هند : ( India Gate)

دروازه ای به ارتقاع 42 متر که در 1921 در منطقه دهلی نو ، بیاد 90 هزار هندی که بعنوان سربازان امپراتوری انگلیس در جنگ جهانی اول جنگیده و کشته شدند ساخته اند .  نام 85 هزار نفر آنان در اینجا حک شده.

در ابتدا مجسمه ژرژ پنجم پادشاه وقت انگلستان هم در میان دروازه قرار داشته اما بعد از استقلال ، آنرا برداشته و شعله ای همیشه فروزان بنام ” شعله جاویدان سرباز” بجایش گذاشته اند.

چند متری دورتر ، نمادی کوچکتر بیاد پیروزی هند بر پاکستان برپا شده است.

اطراف این  دو یادمان ، پارک وسیعی است که خانواده های هندی هم از آن استفاده می کنند .

3- معبد آکشاردام = آکشاردهام

این جدیدترین ، مدرنترین و شاید زیباترین معبد هندوستان است که در دهلی و نزدیک رود یامونا واقع شده  چون هندوها مربع را شکل کامل می دانند ، این بناهم بشکل مربع ساخته شده است . معبد در سال 2000 شروع و در 2005 رسمأ افتتاح شد . انسان باور نمی کند که این همه حجاری  و نقاشی و مجسمه در این ابعاد وسیع آنهم عمدتأ کار دست ، در چنین زمانی انجام شده باشد هرچند گفته شد که حدود 11 میلیون انسان ، در آن کارکرده اند . این معبد بنام  “سوامی نارایا” ساخته شده که از رهبران دو سده گذشته هندوهاست . او در کودکی از خانه بیرون رفت و دور هند را گشت و به چنان مقامی رسید که رهبر هندوان شد . در معبد با نقاشی و مجسمه ، مراحل تکامل جسمی و معنوی او را از شش سالگی تا زمان تعیین جانشین برای خود نشان داده اند . و جالب است که در نقاشی ها ، حتی از کودکی ، دور سر او را هاله ای از نور کشیده اند و حتی وقتی کسی را به جانشینی انتخاب می کند ، دور سر هر دو ، هاله نور است .در داخل معبد ، مجسمه ی طلاپوش بزرگی از او قرار داشت.  هرچه نقاشی و مجسمه از زنان در این معبد دیده می شود همه در حالات مختلف رقص اند چه ، رقص بهترین شیوه عبادت در نزد  هندوان است . در قسمت دیگری از معبد ، سوار قایق هائی می شویم که روی ریل در داخل آب حرکت می کردند و تاریخ هند را از سه هزار سال پیش از میلاد تا دوران جدید نشان میداد . بسیار شبیه موزه مردم شناسی که تاریخ تمدن هند را با چهره های علمی ، و معنوی و فیلسوفان و شاهان اش نمایش می دهد از جمله درباره رقص یوگا و اکتشافات علمی و پزشکی . بنظر می رسید که خیلی روی بخش ملی گرائی آن کار کرده بودند و تلاش کرده بودند به بیننده القاء کنند که همه پیشرفت های علم پزشکی ، شیمی ، ریاضی ، نجوم و غیره را جهان مدیون هندی هاست !!!

سپس با تاریک شدن هوا ، با نور ( لیزر) و صدا ، برنامه زیبائی روی یک استخر اجرا کردند که بنظر من درباره چهار عنصر آب و باد خاک و آتش و قدرت هایشان و الهه هایشان بود . رقص فواره های موزیکال هم بسیار زیبا و آرامش بخش بود .

4- منار قطب ( قوطوب مینار  در گویش محلی – Qutab minar) در جنوب دهلی ، و یادگار حکومت مسلمانان در هند است . مجموعه  ساختمانی است شامل مسجد ، موذن خانه و منار بعنوان گلدسته که بر روی ویرانه های معابد جینیسم ساخته شده و نمونه معماری افغانی است .

منار 5/72 متر ارتفاع دارد ، پایه آن 15 متر و بالای آن 5/2 متر قطر دارد . پنج طبقه است و در هر طبقه ایوانی مدور که با دری به داخل منار راه دارد . پلکان داخلی تا چندی پیش برای بازدید عمومی باز بود اما بعلت چند مورد خودکشی ، پلکان از دست رس عمومی خارج شده . سه طبقه اول از سنگ ماسه قرمز و دو طبقه بالا از مرمر پوشیده شده اند.

بنای این منار را قطب الدین ایبک ، در سال 1209 شروع کرد . اما کار ساختمان بعد از مرگ او تکمیل شد . یکبار زلزله نک آنرا پایین انداخت که در 1829 به جایش گذاشته شد . کمی کج بنظر می رسد اما قرن ها بهمین حال سرپا ایستاده است و بلندترین برج سنگی هند است .

در نزدیکی آن ، ساختمان یک برج دیگر را شروع کرده بودند که نیمه کاره رها شده است .

در همین محوطه ، یک پدیده عجیب دیگر ، ستونی فلزی است به ارتفاع 22 متر و وزن حدود شش تن که باید از جنس آلیاژی مرموز ساخته شده باشد . چه علی رغم اینکه در فضای باز قرار دارد ، در طی چند قرن گذشته نه زنگ خورده ، نه پوسیده ، نه فرسوده شده و نه تغییر رنگ داده است . هندوان اعتقاد دارند اگر از پشت سرشان دستانشان را دور این ستون حلقه کنند ، مراد خواهند یافت .

مراسم نوروز :

روز دوم حضورمان در دهلی – دوشنبه ، پس از بازدید ها ، برای صرف نهار به طبقه چهارم یک مرکز خرید رفتیم . بعد از خوردن فست فودی که جزو برنامه تور بود ، تقریبا به دور یک میز جمع شدیم . راهنمای تور یک سفره هفت سین بشکل صدف که درش باز می شد و در داخل اش هفت سین به اندازهای مینیاتوری قرار داشت و از ایران آورده بود روی میز گذاشت . چند شمع هم اطراف آن . آماده شدیم برای تحویل سال . در همین موقع مسئولین حراست مرکز خرید آمدند که جمع کنند و پراکنده مان سازند . گفتیم مراسم سال نومان است . گفتند بروید در هتل تان . من رفتم با رئیشان حرف زدم که این مراسمی است که در یک لحظه اتفاق می افتد . همه ایرانی ها در سراسر جهان آنرا در همان لحظه جشن می گیرند  و راضی اش کردم . اما گفت شمع روشن نکنید چون گیرنده های دود در سقف مجتمع آژیر خواهند کشید قبول کردیم ، بعد دیدیم که حدود 50-60 نفر ایرانی دیگر هم از تورهای دیگر دورمان جمع شدند ( در این چند روز در هند هرجا که بودیم ، اگر با پهلو دستی مان فارسی حرف می زدیم ، باحتمال زیاد خطا نکرده بودیم )، خلاصه از 10 ثانیه قبل ، ثانیه ها را با صدای بلند شمردیم و چون لحظه تحویل رسید شادی کردیم و دست زدیم و خانواده ها همدیگر را بوسیدند و برای همه هم میهنانمان سالی پربرکت آرزو کردیم و همگی( که حالا حدود 80-75 نفر می شدیم) سرود خواندیم . جمعی از فروشندگان و نگهبانان و مشتریان غیر ایرانی هم دورمان جمع شدند . مراسم بسیار هیجان انگیز و پرشکوهی بود.

روز چهارم ، پس از تحویل اتاق و صرف صبحانه ، سوار شدیم تا به دومین شهر از مثلث طلائی برویم . آگرا ( آگره) سومین شهر ایالت اوتارپرادش و چهل و یکمین شهر هند از نظر جمعیت. سفری حدود 200 کیلومتری که ما آنرا در چهار ساعت طی کردیم .

در راه ، دو طرف جاده ، تا چشم کار می کرد دشت بارور و کشت های درو شده بود ، در میان درختان عظیم . بیشتر بنظر من آمد که اینجا جنگلی بوده که در هجوم کسب معیشت عقب نشسته است . کشت ها بیشتر بنظر برنج ، گندم و جو بودند . هیچ نشانی از وسایل مکانیزه و مدرن کشاورزی ندیدیم . حتی در بعضی جاها ، اعضای یک خانواده از مرد و زن و کودک مشغول درو محصول و جمع آوری آن بودند . روستاها نیز کم شمار و قدیمی . ورودی اگرا مثل یکی از روستاهای فقیرما بود ، شاید هم بدتر . بشدت بی نظم ، فقیر ، شلوغ با خیابانی تنگ .

در همان ابتدا ، اتوبوس بسختی وارد راهرویی شد و در محوطه ای ایستاد و راهنما پیاده شد . رفت و برگشت و گفت برای تئاتر امشب بلیت گرفتم . راه افتادیم تا به هتل رسیدیم . هتلی بی نهایت زیبا ، دو طبقه ، بزرگ در محوطه ای بشدت سبز ، با استخر و درخت و چمن در یک طراحی فوق العاده . طبق معمول و مثل هتل دهلی ، به گردن همه ما حلقه ای از گل های سفید و زرد بسیار زیبا و خوش بو انداختند ، اتاق ها را تحویل دادند و کمی استراحت کردیم .

اگرا ، ابتدا در کتاب مقدس ” ماهابهارات”  بشکل آگرابان آمده که به معنی بهشت است . اما تا پیش از حکومت مغولان مسلمان بر هند ، از آن جائی ذکر نشده است . آنها ، اگرا را پایتخت خود ساختند و آنرا آباد کردند . اینک اگرا شهری فقیر است که از سفره میراث همان مغولان می خورد .چون زیباترین بنای مرمری جهان ، یکی از عجایب هفت گانه دنیای نو ، میراث جهانی یونسکو و مقصد بیش از یک میلیون گردشگر در ماه ، در این شهر است : تاج محل .

پس از استراحت ، صرف غذا و تازه کردن دست و رو ، سرشب ، سوار اتوبوس شده ، راه آمده را برگشتیم و در آن محله قرون وسطائی و عقب مانده ، به ساختمان تئاتری بسیار شیک و به روز وارد شدیم . صندلی های بسیار شیک ، هر کدام مجهز به یک هدفون و یک جای خاص برای بطری آب در دسته هاشان . با صحنه ای عریض و بسیار مجهز که در چند ثانیه ، صحنه ای پر از اشیاء بزرگ و سنگین را عوض می کرد ، داستان ساختن تاج محل را نمایش می دادند . با رقص های دسته جمعی هندی بسیار زیبا .

جای افراد تورها ، در موقع فروش بلیط مشخص شده بود و در هر ردیف با زبانی خاص ترجمه همزمان نمایش را بگوش تماشاگر می رساندند . ما هم این فرصت را یافته بودیم که به زبان افغانی نمایش را نگاه کنیم . در حالی که بیش از نیمی از سالن را ایرانیان پر کرده بودند ،  زبان فارسی جزو زبانهای اعلام شده تئاتر نبود ، زبان افغانی ، پارسی شیرینی بود کاملا قابل فهم .

در بازگشت ، در ترافیک انسانی یک مراسم دامادی هندی گیر کردیم که جالب بود ، رقص و موزیک در خیابان با دامادی که سرو روی پوشیده بر اسبی آذین بسته نشسته بود و اتوبوس ما را که دید و    دوربین های ما را ، کمی صورتش را  باز کرد و بما لبخند زد . از عروس خبری نبود ، بهمین دلیل گفتم مراسم دامادی !!!!

در هتل ، با رویای دیدن تاج محل در برنامه فردا خوابیدیم .

تاج محل :

گرچه از بیشتر نقاط آگرا قابل دیدن است ، اما وقتی روبرویش قرار میگیری ، نفس در سینه می ایستد و آب در دهانت خشک می شود .

” رویایی مرمرین ” ، شعری عاشقانه بشکل ساختمان ، سمبل عشق و محبت و دلبستگی  که در هیچ جای جهان نظیر ندارد .بنائی به سپیدی عاج از مرمر سفید که یک عاشق ( پنجمین امپراتور گورکانی هند – شاه جهان ) برای نگاه داشت جسد و بزرگداشت خاطره همسر و معشوقش  ( ارجمند بانو بیگم ، معروف به ممتاز محل) ساخته است.

ساخت این شاهکار بی رقیب در سال 1631 ، یکسال بعد از درگذشت ممتاز محل ، شروع و پس از طی 22 سال ، با صرف 31 میلیون روپیه و کار 20 هزار کارگر و معمار به پایان رسید و جسد را که جائی دیگر دفن بود، به آنجا آوردند .

باغی ایرانی ، حدود 20 هکتار ، برحاشیه جنوبی رود جمنا ( یامونا) با آب نمائی در وسط ، بر دو سویش دو ردیف سرو در میان چمن ، و دو پیاده رو در دو طرف ، چشم را متوجه جواهری می کند درخشان ، به ارتفاع 58 متر و با چهار مناره در چهارگوشه سقف ساختمان . تصویر ساختمان در آب نما ، زیبائی را دوچندان ساخته ( بقول سهراب ، روی زیبا دو برابر شده است) نمیدانم چه مدت از خود بدر شده محو تماشا بودم که دیدم راهنما بازویم را گرفته می کشد که ” دکتر بیا داریم عکس میگیریم” . اعضای تور مدتها بود پشت به تاج محل ایستاده ، عکس ها گرفته بودند که متوجه نبودن من شدند و مرا هم در عکس جا دادند .

بر بالای  گنبد میله ایست که یک هلال ماه روبه بالا ( به نشانه اسلامی بودن) بر نک آن دیده می شود و یک گل نیلوفر آبی ( لوتوس) وارونه چون کلاهی بر بالای گنبد ( به نشانه ایرانی بودن) . از در که وارد شوی ( بدون کفش یا با روکفشی ) ، در داخل یک حصار مشبک از سنگ مرمر ، دو قبر می بینی برای شاه و همسرش ( که البته قبرهای نمادین اند و قبرهای واقعی در طبقه زیرزمین ، زیر همین ناحیه قرار دارند) و بعد به در و دیوار و سقف ، گل است و رنگ است و حجاری و خط زیبائی که آیات قرآن را بدان نوشته اند . من این همه بنای اسلامی در ایران و خارج دیده ام ، خطوطی به این زیبائی و دل ربائی، مسحور و مجذوب کننده ندیده ام . آنوقت نویسنده اش در گوشه ای ، با کمال فروتنی امضاء کرده است:  ” الفقیر حقیر امانت خان الشیرازی” . عبدالحق شیرازی حدود 360 سال پیش از شیراز به هند رفته و امپراتور به او لقب امانت خان داده است .

مورخین و هنرشناسان ، آنرا نمونه ای از معماری ایرانی ، اسلامی میدانند که توسط معماران و کارگرانی از چند کشور آسیایی بپا شده است . اما برای نام معمار آن یک دلی وجود ندارد ، دست نوشته ای معمار را عیسی خان شیرازی معرفی می کند و منابع بیشتری از جمله خود هندیان امروزه ، احمد لاهوری و برادرش حمید لاهوری را اما ، گروهی این دو برادر را هم ایرانی ذکر کرده اند . شرق شناسان غربی ، بنا را نمونه ای از معماری صفوی و اوج نبوغ ایرانی در معماری می خوانند .

روی سنگ قبر همسر امپراتور نوشته شده ” مرقد منور ارجمند بانو بیگم مخاطب به ممتاز محل” . مرگ این بانوی ایرانی تبار ( عمه اش همسر جهانگیرشاه مغول بوده ) چنان بر پنجمین امپراتوری هند اثر گذاشت که دیگر پس از او دل بکار نداد و گوشه گیری کرد تا اینکه فرزندش علیه او شورید ، و او را به زندان انداخت تا 8 سال آخر عمرش را در حبس خانگی گذرانده ، از تنها پنجره ای که رو به تاج محل در اختیارش بود ، هر روز این بنا را ببیند و آه بکشد .

قلعه آگرا . Agra fort

دو کیلو متر دورتر از تاج محل ، و بر ساحل رود جمنا ( یامونا) قلعه اگرا قرار دارد . سرخ رنگ ، عظیم و با ابهت که در داخل خود ، ساختمانهای عظیم متعددی را جا داده است . بنا بشکلی طراحی شده که به بیننده ، حالت قلعه را القا کند ، با دیواره های ستبر ، کنگره ها و باریکه هائی برای تیر اندازان .

قلعه یادآور سه شاه مغول است . اکبرشاه ، که طراحی و ساخت از اوست و جهانگیر و شاه جهان که آنرا تکمیل کردند . در قلعه ، تمایز دو مرحله از معماری مغول را می شود دید . سبک آجری و سنگ ماسه ای قرمز و ساده اکبر شاهی که 65 سال بعد توسط سبک مرمری شاه جهان ، پوشیده شد .

در داخل قلعه ، ساختمانها متعدد و مساجد ، دیوان عام ، دیوان خاص ، حمام شیش محل ، حرمسرا و جهانگیر محل وجود دارد . آنچه قابل دیدن و تماشاست ، حدود 25 درصد قلعه است ، بقیه ، در تصرف ارتش است و غیر قابل ورود . در میان مکانهای گردشگری ، کاخ آیینه ، از زیبایی خاص برخوردار است .سقف و دیوار از بی شمار آینه کوچک پوشیده شده . و اتاق هائی که دیوارهایش به بستر رودخانه راه داشته و در تابستانها خنک تر بوده ، با محل حرمسرا که صدها زن حرم سرا را در خود جا میداده .

بازدید از ” مرده سوزخانه”

شنیدیم در آگرا جائی هست که ساکنین هندوی شهر ، مردگان خود را آورده میسوزانند . بازدید از آنجا جزو برنامه های تور نبود . بعد از ظهر ورودمان هم هیچ برنامه ای پیش بینی نشده بود . رفتیم زیر پوست راهنما که ما را ببرد آنجا . چند نفر دیگر از آقایان هم داوطلب شدند ( خانم ها بهیچ وجه حق ورود به آنجا را نداشتند ) 6 نفری سوار دو عدد توک توک شدیم و رفتیم . محوطه ای بود سوله مانند ، با سقف و بدون دیوار و در کف سیمانی . مناطقی باندازه 5/1 در 5/2 متر مشخص شده بود که در بعضی فقط خاکستر بود . یکی دوجا آتش کمی بود با دو سه قطعه استخوان ، و در دو محل هم دو جسد قرار داشت . در کف ابتدا هیزم فراوانی می گذاشتند ، بعد جسد را روی آنها می خواباندند و بروی بدنش قطعاتی از چوب صندل ( چندل) به بلندی حدود 10 سانت می گذاشتند ، چیزی شبیه خاک اره مرطوب ( احتمالا آغشته با روغن) روی جسد می پاشیدند . و رویش را هیزم فراوان قرار میدادند. بعد برگ نی های خشک را دور تا دور آن قرار میدادند.

کسی که مامور اینکار بود اول خودش را می شست ، بعد لباس سپیدی در دو تکه بالا و پایین به تن می کرد . سپس در ظرفی چند ذغال را آتش میکرد و آن آتش ها را روی یکدسته بزرگ نی خشک که شبیه راکت تنیس کرده بود قرار میداد ، وردی میخواند و تکانش میداد .آتش برگ نی را می سوزاند ، شعله ور می شد بعد این شعله را به برگ نی های دور جسد نزدیک می کرد ، همه گر می گرفتند و هیزم های خشک را می سوزاندند و جسد هم می سوخت .

یک نفر دیگر شغلش این بود که در اواخر کار آتش ها را با چوبی به هم بزند تا همه استخوانها بسوزند . بعد خاکستر سرد شده را به روخانه ای که در همانجا جریان داشت می ریخت .

فقط بستگان ذکور فرد در گذشته حق حضور داشتند و میتوانستند فیلم ( با موبایل) بگیرند . به ما گفته شد حتی با موبایل هم عکس نگیریم . هیچکس گریه و شیون نمی کرد . مردگان مرد بدون لباس و درگذشتگان زن با لباس سفید سوزانده می شوند . در یکجا دیدیم بجای هیزم از تاپاله گاو که بشکل خشت خشک شده بود استفاده شد ، ندانستیم بدلیل فقر بستگان بود یا عامل دیگر . بنظرم برای هر مرده حدود 100 کیلو یا بیشتر هیزم مصرف می شد و با توجه به تعداد جمعیت و آمار بالای مرگ و میر ، این کار ضد محیط زیست و عامل نابودی جنگل میتواند باشد . روی سقف بالای هر محل سوزاندن جسد یک هود مانندی بود که همه به یک کانال و آنهم به یک برج ( شبیه سیلوی سیمان در محل ساختمان های در حال ساخت ما ) منتقل می شد شاید برای جذب دودها و جلوگیری از آلودگی هوا ، اما نزدیک رودخانه بود و باد که دودها را با فشار توی حلق ما و دیگر حاضران فرو می کرد ؟!

در اطراف محل “مرده سوز خانه” ( این اصطلاح را پسرم و به قیاس با “مرده شور خانه” خودمان برای این محل ساخت که بنظرم جالب و درست آمد و چون کسی به ما نگفت اینجا نامش چیست، من هم آنرا بکار برم !!) انبارهای بزرگ هیزم خشک و محلی هم برای شستن جسد و اتاقی هم برای جمع آوری لباس هایش بود . در اطراف هم مجسمه هایی از الهه هایشان. ما دو ساعتی ماندیم و چون همه به ما نگاه میکردند ، آنجا را ترک کردیم . در فاصله دوری ، از مجسمه ها و آتش فروزان یکی از کانون های مرده سوزی چند عکس گرفتیم و به هتل برگشتیم .

آگرا پایتخت زبان ، شعر و فرهنگ پارسی

تیمور که از سمرقند آمد و ایران را گرفت ، به طمع ثروت های هند ، به شمال آنجا لشکر کشید ، آنرا غارت کرد و همراه با کثیری از هنرمندان به سمرقند رفت تا شهر زادگاه خود را آباد سازد .

فرزندانش ابتدا در همه ایران و سپس در خراسان و هرات ، سلسله او را برپا داشتند . تا اینکه مجبور شدند آنجا را نیز رها سازند . لذا به شمال هند رفتند و امپراتوری مغولان مسلمان را در هند پایه گذاشتند .

البته پیش تر ، یعنی از زمان سلطان محمود غزنوی نیز ایرانیان و زبان فارسی به هند رفته بودند ( قرن دهم میلادی)

نواده تیمور ،  بابر ، چهار بار بی نتیجه به هند تاخت تا در بار پنجم موفق شد در آنجا مستقر شود و امپراتوری گورکانیان ( به گویش محلی موگالز ( مغولان Mughals)) را ایجاد کند .

در 1530- همایون بر تخت نشست ولی مجبور به رها کردن سلطنت شد . اکبرشاه گورکانی ، فرزند او ، در 1556 در سن سیزده سالگی شاه شد .

او گروهی دانا را در اطراف خود جمع کرد ( البته 300 زن هم در حرمسرا داشت ) از اینرو ، فرهنگ مدارا را پیشه کرد و ترویج نمود . او خود گرچه مسلمان و طرفدار زبان پارسی بود ، احترام اکثریت هندو را در حکومت خود نهادینه کرد و اگرا را پایتخت خود قرار داد  .

فرزند او ، جهانگیر ، دانشمندی مسلط به زبانهای هندو ، عربی ، ترکی و فارسی بود ، بابانوئی ایرانی بنام نورجهان نیز ازدواج کرد . جانشین او شاه جهان عاشق ساختن ساختمان های بزرگ و نمادهای عظیم بود . او بود که تاج محل را ساخت و قلعه اگرا را گسترش داد . در دوره او و با ادامه سیاست اکبر بزرگ ، امپراتوری گورکانی به اوج خود رسید.

فرزند او اورنگ زیپ که پدر را زندانی و خود جانشین او شد ، مسلمانی متعصب بود که می گفت همه هندوهای امپراتوری من باید مسلمان شوند ، لذا بجای سیاست مدارای پدرانش ، روش تعصب آمیزی در پیش گرفت ، معابد را ویران و تلاش کرد دین خود را برهمه  تحمیل کند .

لذا امپراتوری عظیم مغولان که توسط بابر پایه گذاشته شد ، با هوش و ذکاوت اکبر کبیر تحکیم گشته و با وجود جهانگیر شهره به عدالت شد و با حضور  شاه جهان  و بویژه همسرش بعنوان بزرگترین امپراتوری جهان در عصر خود شناخته گردید ، نمیتوانست با سیاست های غیر عاقلانه و عدم تحمل اورنگ تداوم یابد . بعد از او هیچ کس نتوانست آنرا به گذشته برگرداند . میان بازماندگان جنگ در گرفت و حکومت ضعیف شد ، سپس نادرشاه حمله کرد و آنجا را گرفت (1739در زمان محمد شاه گورکانی) تا سرانجام در 1857 کمپانی هند شرقی ( انگلیس) بساط‌ آنها را برچید.

در سه قرن حکومت آنان ، اگرا پایتخت – کانون زبان و فرهنگ فارسی از جمله معماری ایرانی بود . شاعران بسیاری که از سیاست انقباض فکری صفویه ناخشنود بودند به آنجا رفتند و زبان فارسی چنان در شبه قاره گسترش یافت که تا پیش از آمدن انگلیسی ها زبان رسمی هند بود و کلیه آثار مهم فرهنگی ، مذهبی ، سیاسی ، ادبی ، مکاتبات ، اسناد شخصی و دولتی و احکام قضایی به این زبان نوشته می شد و تاثیر بسیار مهمی نیز بر زبان اردو نهاد .

در همین دوره است که ” سبک هندی ” در ادب پارسی شکل میگیرد و روی زبان و شعر پارسی در کشور ایران نیز تاثیر می گذارد . مهمترین شاعران ایرانی هندی تبار عبارتند از بیدل دهلوی ، امیرخسرو دهلوی و اقبال لاهوری.

بعد از دو روز اقامت در اگرا ، صبح روز ششم ، با اتوبوس از اگرا حرکت کردیم تا در سفری 240 کیلومتری به جیپور ، شهر صورتی در ایالت راجستان برویم که آخرین نقطه سفر و آخرین راس مثلث طلائی یعنی راس غربی آنست.

جیپور – Jaipur

آنرا ” شهر صورتی” ، ” جواهر صورتی ” ، ” بهشت گردشگران ” ، ” شهر پیروزی” ، مرکز غنی فرهنگ و هنر و نمایشگاه میراث و فرهنگ راجستانی نیز می نامند . شهری که همچون موزه عظیمی ، بقایای گذشته طلائی و اشرافیت کهن در آن با دقت نگهداری شده اند .

شهر توسط مهاراجه جی سینگ دوم بنیان گذاشته شد وقتی او به حکومت امبر ( Amber)  رسید (1699) محل حکومت را از تپه های ناهموار و صعب العبور به این نقطه جلگه ای آورد . او که ریاضی دانی عاشق نجوم ، سازنده ای دقیق و دانشمندی شاعر بود ، با مطالعه متون قدیمی هندی و جدید (آلمانی) ، شهری بنا گذاشت که شاید اولین شهر مقاوم در برابر زلزله و طبق نقشه از پیش طراحی شده در هند است .لذا شهر را به افتخار او جی پور نامیده اند . اما رنگ صورتی در و دیوارهای شهر ، بعد ها و به افتخار میزبانی از پرنسس آلبرت نماینده ملکه ویکتوریا و بخاطر استفاده از مصالح سنگ ماسه های سرخ رنگ بوجود آمد .

شهر ، هنوز تحت اداره مهاراجه هاست و مرکزی برای هنر جواهرات و طلا و سنگ های قیمتی ، سفالگری ، حکاکی روی چوب ، سنگ و عاج و همچنین تولید پارچه های چاپی و رنگی . هنر مینیاتور و تولیدات چرمی است که علاوه بر لقب های قبلی ، بهشت خرید کنندگان نیز هست . ده ها جای دیدنی دارد مثل :

هوا محل ، کاخ شهر ، دیوان خاص ، دیوان عام ، مبارک محل جنتر منتر- قلعه آمبر ، آلبرت هال ، چال محل ( کاخ آبی)و……

از این همه ما این چند تا را بازدید کردیم .

1- هوا محل = کاخ بادها

ساختمان سرخ رنگ ، بر خیابان اصلی و 6-5 طبقه ، بشدت زیبا که پنجره های مشبک آن بخش تماشائی آن است . محل اقامت اهل حرم مهاراجه بوده و برای اینکه اهل حرم خیلی دور از اجتماع نباشند و سرگرم هم بشوند ، می آمده اند . پشت این پنجره های سوراخ سوراخ و بدون آنکه دیده شوند مردم و جریان زندگی در شهر را تماشا میکرده اند و از نمایش های خیابانی بهره مند می شده اند.

این بنا در 1799 ساخته شده و امروز نماد جیپور است .

دارای 953 تاقچه و 152 پنجره است و ساختمان هرچه بالاتر می رود پهنایش کاهش می یابد زیرا مهاراجه آنرا شبیه تاج “خدایگان کریشنا” ساخته است . از در پشت آن می شود واردش شد . در آنجا باضافه ، یک موزه از نقاشی ها ، مجسمه ها ، صنایع دستی ، سکه ها و اسلحه نیز هست .

2- کاخ حکومتی city palace – در نزدیکی هوا محل است . محل زیست و کار فرماندار ( مهاراجه) ایالتی . که پرچم دولتی نیز بر بالای گنبد آن قرار دارد . جالب است ، هر وقت مهاراجه در این شهر باشد ، پرچم خاص مهاراجه را نیز بر بالای پرچم دولتی به اهتزار در می آورند تا نشانه حضور او باشد . روزی که ما به دیدن ساختمان رفتیم هر دو پرچم در بالا تکان می خوردند .

در قسمت های قابل بازدید آن ، نمایشگاه لباس ها و نشان ها و عکس های مهاراجه ها را همچون موزه ای به تماشا گذاشته بودند . در کنار اسلحه های قدیمی . و در همان نزدیکی هم هنرمندان آثار نقاشی ، کاریکاتور و مینیاتور خود را عرضه می کردند . بدون وجه ، از بعضی بازدیدکننده ها کاریکاتور می کشیدند . یکجا ، روی دانه برنج ، اسم شما را به انگلیسی حک می کرد و در قابی به شما میفروخت .

مجموعه ای از نوشته های قدیمی و کمیاب ، به زبانهای عربی ، پارسی ، لاتین و سانسکریت هم قابل دیدن بود .

3- جنترمنتر-Jantar mantar یا بقولی ساعت آفتابی و ابزار ستاره شناسی .  مجموعه ای دیدنی ، و برای ما بسیار جدید در محوطه نزدیک کاخ حکومتی است .

برای تعیین ساعت روز ، حرکت آفتاب ، ارتفاع ستارگان ، پیش بینی هوا و غیره . آنها را از مصالح بنائی ( سنگ ) ساخته اند و  برای گردشگران عادی جالب ، جذاب ، غیر قابل باور و شگفت انگیز است . بخصوص که با ما گفتند با دقت دو ثانیه ، زمان را در روز محاسبه و اعلام می کند.

این مجموعه را سوامی جی سینگ دوم که همه عمر مشغول ستاره شناسی بود ساخته و دومین مجموعه ، از 5 مجموعه ستاره شناسی است که در شهرهای مختلف هند بنا کرده است.

4- قلعه امبر – Amber fort

بازدید از این قلعه پر ابهت ، جزو برنامه تور بود و شامل همه میشد ، اما چگونگی رفتن به آن ، انتخاب فردی بود . یا سوار جیب شوی تا برسی ، یا سوار فیل و ، هیجان ، لذت و خاطره . من که دومی را انتخاب کردم و اگر از من بپرسند جالبترین قسمت سفر به هند کجا بود ، میگویم آنجا که سوار فیل شدم ، و روزی که در بازار ، با پرداخت حدود 3 هزار تومان یک مار 5-4 کیلویی زنده انداختند دور گردنم و با آن چندین عکس گرفتم ، یا روزی که برای اول بار سوار توک توک ( اتوریکشا) شدم . این ها ، خاطره های پر رنگ سفر من هستند .

عده ای از ما ، دو نفر ، دو نفر ، در کجاوه ای که بر پشت فیل بسته شده بود و فیلبان با چوب مخصوصش روی گردن فیل نشسته بود ، این راه سربالائی و پرپیچ و خم را طی کردیم و بقیه با جیپ هائی متعلق به حداقل 50 سال پیش به صحن ورودی کاخ و قلعه رسیدیم . کاخ و قلعه ، جزو میراث جهانی در یونسکو به ثبت رسیده است.

کاخ در بالای تپه ای در یک سمت رود و دریاچه و در میانه یک ردیف دیوار است که روی تپه ، در دو طرف رود ساخته شد و با آن فراز و فرودهایش ، البته در ابعادی کوچکتر ، یادآور دیوار چین است.

این محل و کاخ ، تا پیش از ساخته شدن شهر جیپور ، برای 6 قرن پایتخت منطقه بود . نام محل – امبر – از نام شیوا ( از خدایان هندو) گرفته شده و بتدریج اول ” امبی تر” و بعدها ” امبر” شده است . کاخ بر فراز تپه ای صعب العبور ، و حدود 10 کیلومتر دور از جیپور ، بر سر راه جیپور به دهلی قرار دارد و دریاچه ای آرام در پایین تپه ، به زیبائی و شکوه آن افزوده است .

در پایین جاده ، ما ابتدا از پله هائی بالا رفتیم ، تا به یک سکو با 4-5 متر ارتفاع رسیدیم و با کمک چند نفر ، در داخل کجاوه ای که روی فیل بسته شده بود ، نشستیم . جانوری با ارتفاع یک مینی بوس و پاهائی مثل ستون تسلیم آدمی بود که چوبی به درازی 50-40 سانت در دست داشت که در نک آن چیز تیزی مثل میخ بود . اگر با چوب توی سرش می کوفت تند میرفت و برای پیچیدن به چپ یا راست ، جسم نوک تیز را بالای گوش همان طرف فرو میکرد.

در محوطه ورودی کاخ هم سکوهائی پله دار بود که فیل کنارش پارک می کرد و ما روی سکو رفتیم و از پله ها پایین آمده ، داخل محوطه شدیم و به آنها پیوستیم که با جیپ آمده بودند .

سپس به دیدار کاخ رفتیم که مثل هر کاخ باستانی در هند ” جای عام ” داشت برای همه گان و ” جای خاص” برای اهل حرم و بستگان . و اتاقهایی که پنجره های مشبک داشت تا اهل حرم بیرون را بدون دیده شدن نگاه کنند و دو تا برج در ” جای خاص” روی دیوار که نگهبانان ” خواجه” از حرمسرا محافظت کنند.

دیوارها و سقف با صدها هزار آینه کوچک پوشانده شده بودند تا نور پیه سوزها را منعکس کنند . و حجاری ها و حکاکی های ستون ها بر زیبائی بناو فضا افزوده بود . کتیبه هائی هم به زبان و حروف فارسی بود که سال ساخت و دستور دهنده را معرفی می کرد.

پس از پایان بازدید هم اینبار همگان با همان جیپ هایی که در ایران به جیپ جنگی معروف بودند ، به پایین تپه آمده و با اتوبوس خود به جیپور برگشتیم .

و اما :

هرچه گفتم ، از تاریخ و گذشته بود . کاخ ها و بناها گرچه شگفت انگیز بودند ، اما مثل و مانند شان را در جای جای جهان و در کانون های تمدنی دیگر دیده بودم. چیزی که برایم جدید بود و هیچ جا ندیده ام حال هند است. مملکتی با حدود 2/1 میلیارد جمعیت ، یک دولت مرکزی منتخب اکثریت ،‌ با 25 ایالت که هر کدام مجلس و حکومت منتخب خود را دارند .

دو مذهب بزرگ ( هندو 80 ٪ مسلمان 13٪) و دهها مذهب و آیین کم جمعیت تر ( مسیحی 2٪ – سیک 2٪- بودائی 1٪ – جینیسم ….) دارد که هر کدام عبادتگاه های خود را دارند . با سه زبان عمده و بیش از 415 زبان زنده .که گرچه طبق قانون اساسی ، زبان های انگلیسی و هندی در سراسر کشور رسمی اند  ، اما بعضی ایالت ها زبان های رسمی خود را دارند .

بیش از 700 حزب ( ملی ، منطقه ای – محلی ) دارند تعطیلات رسمی سراسری سه روز است اما هر ایالت می تواند تعطیل رسمی خود را داشته باشد ( و ایالت هائی دارند ) . روزهای مهم ادیان تعطیل اند . در عین همه این تنوع و تکثرها ، پشت هر میز کاری و خدمتی ، افرادی با لباس ، ظاهر ، و مذهب و آیین متفاوت در کنار هم کار می کنند و از حضور یکدیگر و تماس لباسشان باهم ناراحت نیستند.

در جای جای شهر و خیابان و کوچه ، انسان ، میمون ، گاو ، خوک ، سگ ، مرغ مینا ، طوطی ، کبوتر سنجاب و پشه !! بدون اعتراض و ترس از مزاحمت در کنار هم زیست می کنند . گاو توی خیابان ترافیک را بند می آورد ، تنها چند نفری بوق می زنند ، اما هیچ کس پیاده نمی شود کتکش بزند و براندش . میمون در خیابان پر تردد ، دست بچه اش را می گیرد و از درخت پایین می آورد و به او غذا یا آموزش می دهد !!. سگ وسط پیاده رو خوابیده و با اطمینان چشم ها را بسته و مردم از کنارش به آرامی                     می گذرند .حتی سگ ها را ندیدم به هم پارس کنند و عصبانیت نشان دهند!!

صدها کبوتر در یک گوشه ، کنار چهارراه دانه هائی را که مردم خریده و ریخته اند می خورند  هیچ کس ( علی رغم گرسنگی آشکار تاریخی ) آنها را نمی گیرد تا شکم خود را سیر کند ، ( یکبار از راننده اتوبوسمان خواستیم در کنارشان بوق محکمی بزند تا بپرند و ما از پریدن آنهمه کبوتر لذت ببریم و عکس بگیریم ، اما گفت چون در حال غذا خوردن هستند مزاحمشان نمی شود!!) گاه راننده ای در حال حرکت همراه بقیه، می ایستد ، دور می زند و بر میگردد ( چون اشتباه آمده یا به هر دلیل دیگر) و بعد خلاف جهت بقیه می راند ، اما هیچ کس فحش نمی دهد ، قمه نمی کشد ، قفل فرمان یا چوبی که زیر صندلی جا داده را بیرون نمی آورد تا حداقل شیشه جلو و عقب او را بشکند!! یا کسی وسیله اش را در کنار خیابان نگه                 می دارد ، میرود گوشه پیاده رو و ایستاده ادرار می کند !! اما هیچ کس حتی به او نگاه نمی کند . گرچه فقیرترین مردم دنیا را دارد و ثروتمندترین های جهان را ( هند بزرگترین وارد کننده طلا در جهان است و حدس زده می شود حدود 20 هزار تن طلا در خانه های هندیان است ) اما کسی ، یا اندیشه ای آنها را علیه اینان نمی شوراند و تنفر از اینان را دامن نمی زند . بندرت گدا دیدیم هرچند فروشندهای سمج که تا چیزی به شما نفروشند ول نمی کنند ، آدم را یاد گدایان خودمان می اندازد ( راستی هرجا ، هرچه خواستید بخرید ، از یکدهم آنچه می گویند شروع کنید ، اغلب همان حول و حوش موفق به خرید                  می شوید)

مردم گرچه تحصیل کرده نیستند ، گرچه اروپا نرفته اند ، گرچه فلسفه هومانیسم و لیبرالیسم نخوانده اند ، اما کسی ، حرکتی ، فکری ، حیوانی ، چیزی را اگر قبول نداشته باشند تحمل اش می کنند . آنجا بهشت مدارای انسان با انسان ، انسان با حیوان ، انسان با محیط و انسان با اندیشه است . دیدنی است . همین..