من خسته ام
چو رود که در پشت صخره ای
دریا و قصد خویش، فراموش کرده است
…………..
یا مثل گردباد مهیبی که مانده است
– در پهن دشت خاک-
در زیر بار هرچه که با خویش برده است.
……..
من خسته ام
چو موج که افتان وبی رمق
همگام با سپیده به دریا رسیده است.
– بعد از شبی دراز که کوبیده مشت خویش
بر صخره های ساحل و راهی ندیده است-
بسیار عالی