کسی هست با ما لبی تر کند؟
چراغی به نیمه شبی بر کند؟ (خ ت )
کسی هست با تو لبی تر کند
چراغی نه ؛ خورشید را بر کند
نهد پا به بستان و با بلبلان
زند چهچه و نغمه ها سر کند
ببوسد لب جام با گلرخان
غم و غصه ها را ز دل در کند
زمین را کند سرخ از خون رز
ز جان های افسرده محشر کند
ولی او در این شهر مستی ندید
کسی مست هشیار باور کند؟
نه از کس شنیدست “شادی” و ” نوش”
نه ساقی که می را به ساغر کند
نه مغ بچگان و نه پیر مغان
نه زلف سیاهی که کافر کند.
خمار از می دوش دیده بسی
ندیده ” صبوحی ” لبی تر کند. آذر 87