شب بود و من و خیال روی تو و بس
آهسته و نرم و بی صدا بود نفس
در خلوت ناب من دمی راه نداشت
نه خواب ،نه اندیشه فردا و نه کس.
********
من خسته شوم ز جور دوران گاهی
گاهی بکشم ز یاس و حرمان آهی
لاکن چو تمام راه ها بسته شود
خیزم که ز نو بیافرینم راهی.
********
دردی ست مرا که کس نه گفت و نه شنفت
گویند کسان که باید این درد نهفت
هر سو نگرم اسیر این درد بسی ست
بااین همه هم درد چه سان باید خفت؟
********
شب گفت که عمر جاودان است مرا
نومیدی وغم یار نهانست مرا
ناگه زافق سپیده با خنده دمید
یعنی که خمش، ملک جهانست مرا.