فصل اول
فلات ایران از انسان های نخستین تا برآمدن هخامنشیان
مقدمه مترجم
در اواخر سال میلادی گذشته و اوایل امسال، كتابی توسط انتشارات اكسفورد چاپ و درغرب منتشر شد بنام “دستنامه اکسفورد تاریخ ایران” که به بررسی عالمانه تاریخ ایران، از حدود یک میلیون سال پیش تا دوران حاضر پرداخته بود. كتاب بخش های متعددی دارد که هر بخش را محققی از محققین بنام آن دوره تاریخی نوشته است. این محققین هم ایرانی و هم خارجی اند. اما همگی در رشته خود صاحب نام. در اردیبهشت سال جاری، در جلسه ای که در دانشگاه استانفورد برگزار شده بود، با ویراستار این کتاب، آقای دکتر تورج دریائی ملاقاتی دست داد و ایشان ضمن آشنایی با انجمن دانش آموختگان و هديه نسخه ای از کتاب مذکور، به من اجازه دادند، که همه یا قسمتهایی از کتاب جهت استفاده دانش آموختگان دانشگاه شیراز، و نشریه دانش آموخته ترجمه شود. اینک بخش اول این کتاب با عنوان فلات ایران، …. پس از ترجمه و کوتاه سازی تقدیم می شود. با این امید که در شماره های الآينده، بخش های دیگر هم ارائه گردد
نوشتن تاریخ باستان شناسی ایران از منظر انسان شناسی یک چالش است. برخلاف میانرودان و مصر که در آن تمدنهای بومی به شیوه ای کم و بیش زنجیروار در دره های رودخانه ها پدید آمدند، وضع جغرافیایی ناهمگن و نا پیوسته ایران مانع عمده ای برای توسعه فرهنگی- اجتماعی یکنواخت بوده است. مناطق کوهستانی بلند و پهنه های وسیع صحراهای خشک، ایران را به چند منطقه كاملا متفاوت زیستی تبدیل کرده که هرکدام با چهره های تمدنی و خط سير اجتماعی خاص خود در طول زمان با شکل ها و سرعت های ویژه ای تغیر یافته اند.
تاثیر این گوناگونی اجتماعی – فرهنگی بویژه در دوره های اولیه آشکار تر است که در آن جنوب غرب ایران شاهد ظهور اجتماعات پیچیده و دولت هاست درحالی که در بخش هایی از شرق فقط دهکده ها و شهرهای کوچک دیده میشود . و بعدها در دوره برنز در حالی که شرق دوره ای کوتاه از شهر نشینی را تجربه می کند بخش های غربی و شمال غربی تنها چند شهر قابل توجه اند و بخش عمده از جمعیت، زندگی چادرنشینی دارند. از سوی دیگر باستان شناسان نیز در یک قرن و نیم اخیر به قسمت ها و دوران های تاریخ باستان توجهات نابرابری کرده اند. برای نمونه کاوش ها در جنوب و جنوب غرب بسیار بیشتر از شمال و شرق بوده. یا کاوش ها و تحقیقات بر دیرینه سنگی، هرچند دوره ای بسیار طولانی بوده، در مقابل نو سنگی ناچیز است. لذا این شگفت آور نیست که دانش باستان شناسی ما درباره ایران از نظر زمان و مکان نا متجانس است.
دوره کهن سنگی از یک میلیون تا دوازده هزار سال ق.م
تحقیقات روی دوره کهن (دیرینه سنگی در ایران دوران کودکی خود را می گذراند. موقعیت استراتژیک ایران در خاورمیانه و در میان دو دریای بزرگ در شمال و جنوب دلیلی محکم و کافی است تا بپذیریم که انسانهای شکارچی۔ خوشه چین، در مسیر حرکت خود از آفریقا به آسیای جنوب شرقی باید تنها از این پل زمینی عبور کرده و در آن زیسته باشندو یافتن بقایای انسان راست قامت در گرجستان و مواد بازمانده فراوان متعلق به اوایل کهن سنگی در شرق از جمله این دلایل اند. زیستگاه های دوران میانه دیرینه سنگی یافت شده در غارهای زاگرس و ابزارهای خاص آن دوره از جمله پیکان های نوک تیز و کاردک ها نشانه اقتصاد مبتنی بر شکارند و بقایای جانوری در زاگرس مرکزی نشان میدهد که طیف وسیعی از جانوران از جمله پستانداران بزرگ توسط مردم آن عصر شکار شده اند. در اواخر دیرینه سنگی سکونت گاهها در هوای بازند و یک سکونت گاه بزرگ با پنجاه نفر ساکن و چند سکونت گاه کوچک اغلب برای چند مرد شکارچی – ماهیگیر در اطراف آن وجود داشته است. کمی بعد ابزارهای سنگی کوچک (1-2 سانتیمتری) و چندبار مصرف که روی یک تکه استخوان یا چوب بسته می شده اندبیانگر این مطلب اند که برای زنده ماندن به منابع گیاهی نیز توجه شده است و این ابزار سنگی بدست آمده از حدود 12000 سال قبل نشان از آسیاب کردن دانه های وحشی و جمع آوری گیاهان خودرو دارد.
با آغاز دوره نوسنگی، انسانها از ارتفاعات بالاتر به نقاط پايين تر نقل مکان کرده اند زیرا هوا خشک تر و سرد تر شده، ارتفاعات (600 تا 1500 متر) عمدتا بی درخت شده، گیاه و حيوان کمتری در دسترس بوده است و لذا به این کوهپایه ها کوچیدند. جایی که با اجداد وحشی بز و گوسفند در تماس بیشتری بودند.
اواخر کهن سنگی اوایل نو سنگی- شروع تولید غذا و یکجا نشینی
کوههای زاگرس و تپه های آن جز و چند منطقه در خاور نزدیک بوده اند که در پیشرفت بزرگ در تاریخ بشر؛ تولید غذا و یکجا نشینی، در آن شروع شده. در سالهای بين 8-10 هزار سال ق.م، تغيرات آب و هوا، انسان را وا میدارد تا بخش عمده ای از غذای خود را از منابع جنگلی و گیاهی تامین کند. اولین روستا های ایران در سالهای اولیه هزاره هفتم ق.م. وجود داشته که شامل کلبه هایی است ساده با ابزارهایی برای سائیدن (آسیاب) و بدون هیچ نشانه ای از حیوانات و گیاهان اهلي. اما یکجا نشینی، و محدود شدن غذاهای در دسترس، اندیشه اهلی سازی و اقدام در جهت مدیریت منابع غذایی را باعث و بتدریج حفظ سرزمین و بوم پایی را در اندیشه ها پدید آورد. با رسیدن دانه های بومی شده از سرزمین های شرق رود اردن به زاگرس این فرصت فراهم شد تا دهکده هایی پیش رفته تر بر زمینه گله داری، جمع آوری غذا و کشاورزی و بیرون از فضای جنگلها برپا دارند با پناهگاه هایی موقت اغلب با دو انبارک در زیر کف آن برای نگه داری مواد غذایی. این سرپناه ها بتدریج به سکونت گاههایی دائم تبدیل شد. با نشانه های بکارگیری کشاورزی توسط مردمی که در گذشته وابسته به شکار و جمع آوری غذا بودند.
6000-4000 سال ق.م شروع پیچیدگی اجتماعی
زندگی یکجا نشینی، در دهکده هائی نزدیک آب یا منابع غذایی آغاز شد: این دهکده ها با هم و با مناطق همجوار ارتباط داشتند و وجود موادی مثل صدف و فیروزه از خلیج فارس و خراسان موید این نظر است. رشد جمعیت، آنها را مجبور کرد تا زمینهای بیشتری را زیر کشت برند، گله ها را توسعه دهند و گاو را اهلی کنند. گاو خیش را می کشد و کشاورزی را توسعه می دهد، و شیری بیش از بز و بره اولیه تولید می کند و با خوراندن آن به کودکان در طول یک هزاره، دستگاه گوارش انسان توانایی یافت تا الاكتوز شیر را هظم كند و لذا “میکروبهای اهلی” که پنیر و ماست را می سازند باید پدید آمده باشند. در همان دوران تنورهای بکار رفته برای خشک کردن غلات ، با پخت نان و سفالگری توسعه یافت و عصر مس آغاز شد. پخت نان می تواند نشانه وجود مخمر و آبجو نیز باشد که نشانه های آن در ظرف های شراب یافته شده از این دوران تایید کننده این نظر است. فرآوری کردن غلات و غذاهای دانه ای، همراه با عدس، و نخودهای بومی شده، پروتئین و غذای بیشتری فراهم کرد و لذا مردم مجبور نبودند آنهمه گوشت بخورند. لذا در دوره نو سنگی میانه و اوائل دوره سنگ – مس تعدا کمتری تجمعات چادر نشین می بینیم و این یعنی دامپروری کمتر.
یک ابداع عمده دیگر بخصوص در نواحی رودخانه ای، حفر کانال برای رساندن آب از رودخانه به زمین های کشاورزی است این امر عامل تاثیرات اجتماعی بزرگی گردید. زیرا با افزایش توان کشاورزی، تجمیع محصولات مازاد، و دسترسی نابرابر به منابع در طول زمان، آنها که غذای بیشتری داشتند در تنگناها و کمبودها از این برتری برای کسب امتیازات اجتماعی برای خود و خویشانشان بهره برداری میکردند و جامعه طبقاتی پدید آمد. رتبه و مقام در ابتدا متعلق به کسی بود که آن را خود بدست آورده بود، اما بعدها از یک نسل به نسل بعدی منتقل شد. افراد عالی مقام که حالا رهبر دهکده های خود بودند کنترل خود بر منابع و کارکردهای جامعه را استحکام بخشیدند. دهکده هایی که رهبران در آن می زیستند بزرگتر شدند و با حضور صنعتگران متخصص و تمام وقت و رهبران دینی، در میان دهکده های اطراف، نقش مرکزی پیدا کردند. رهبران به گسترش نفوذ خود در دهکده های اطراف و مناطق دور و بر مشغول شدند. تقریبا در هر دره ای از کوههای زاگرس که مناسب زیست بود یک مرکز و چند دهکده اقماری بوجود آمد.
در همین اوان، با گسترش کشاورزی، فاصله چراگاه ها با روستاها زیاد شده لذا گروههای چادر نشین دامدار، به مراتع مرتفع تر کوچیده و جامعه های متشکل شبانی را پدید آوردند و از روستانشینان که کارشنان کشاورزی بود جدا شدند. دهکده ها برای بدست اوردن منابع و گسترش حوزه نفوذ ناچار به دگیری با هم شدند که منجر به ویرانی یک یا چند مرکز و سربرآوردن یک مرکز قویتر می شده مثلا شوش، که در دشت شوش موقعیت برتری یافت در اوائل گرچه دارای سازماندهی درحد دولت نبود،
اما به نظر می رسد گروهی که نوعی فعالیت آئینی داشته و هدفش ایجاد وحدت میان ساکنین شوش، دهکده های مجاور و چادرنشینان کوهپایه ها بوده در آن برتری داشته است . این سطح از پیچیدگی روابط اجتماعی در مناطقی دیگر از زاگرس و فلات همزمان دیده می شود. مثل تمدن باکون در حوزه رود کر در فارس در این منطقه با رشد جمعیت ، سیستمی برای هماهنگ سازی آبیاری و ذخیره سازی و توزیع مجدد مواد غذایی و سایر محصولات ، پدید آمده است که از طریق مراکز مديريتي ” اعمال کنترل می کرده .
در همین دوران در شوش وجود یک ساختار اداری سه سطحی با کنترل زیاد بر دهکده ها و مناطق مسکونی بزرگتر ، نشانه وجود یک سیستم حکومتی اولیه است. در این مرحله ، مهرهای استوانه ای ، پاکت های استوانه ای توخالی و نشانه های سفالی که برای ردگیری تعاملات اقتصادی روبه افزایش لازم می نمود ، ابداع شدند. رشد این سیستم حسابداری بود که در دو قرن بعد، منجر به ظهور خط و نگارش شد. یعنی ابتدا نمادهای پیچیده ای به وجود آمدند که رویشان خطوطی وجود داشت و در بسته های توخالی قرار داده می شد که روی آن بسته ها اثر مهر های استوانه ای دیده می شد. سپس این استوانه های تو خالی جای خود را به لوح های گرد یا مستطیلی با اثر مهر های استوانه ای می دهند که از نشانه های عددی نیز برخوردارند.
دوره برنز - 3200 تا 2200 ق.م
با آغاز دوره برنز ، تحولات چشمگیری در ایران رخ داد و یک حاکمیت دوگانه چادر نشین – کشاورز در سرزمین فارس مستقر شد در حالی که تمدن دیگری عمدتا کوچ نشين ، از سرزمین قفقاز به طرف جنوب – ایران – سرازیر گردید و قسمت های غربی را اشغال کرد.
تمدن پیش ایلامی در حوضچه رود کر در مرکز فارس پدید آمد با فرهنگی که نشانه های آن ، ابزارهای مدیریتی پیچیده مثل لوح های گل رسی کوچک با علامت های خاص خود مثل نگاره های طبیعی ، بویژه حیواناتی که نیمه انسان اند مثل شیر و گاو و موجودات فرا طبیعی. همچنین مجموعه ای از مهر ها و مهر شده ها که همگی برای ذخیره سازی اطلاعات اقتصادی در منطقه و حتى فرا منطقه است. چنانکه شواهد ارتباط میان این تمدن با تپه سیلک کاشان، شهر سوخته، خراسان جنوب شرقی آناتولی و احتمالا مصر دیده شده است.
مهمترین مرکز زیستی این تمدن – مليان و شاید هم انشان – از بهم پیوستن چند زیستگاه تشکیل شده و وسعت آن به حدود چهل هکتار میرسیده است و دیوار بزرگی به دور آن کشیده شده بود. علاوه بر مليان ، در دشت مرودشت نیز چند مجموعه ی زیستی با شواهد فراوان از صنایع دستی و نشانه های حضور چادرنشینان دامدار دیده شده است . در حالی که ملیان، سکونت گاه مدیران و صنعتگران نیمه وقت بود که کشاورز یا دامدار بوده اند، جامعه ی بانش در دشت مرودشت ، جامعه ای دوگانه – کوچ نشین، یکجا نشین بوده است، نوعی حکومت که روابط میان یکجا نشینان و کوچ نشینان را سامان میداده در مليان مستقر بوده که برای حفظ خود از خطر بیرونی دیواری عظیم به دور ملیان کشیده است.
این تمدن در نواحی دور دست پیرامون خود پایگا هایی با جمعیت کم بنا کرده که بنظر می رسد برای تبادلات اقتصادی یا تماس با تمدن های دیگر بوده است مثل شهر سوخته در حوزه رود هلمند برای تماس با تمدن دره هند؛ سیلک کاشان برای دسترسی به معادن مس فلات مرکزی؛ تپه حصار در دامغان برای ارتباط با پهنه خراسان ؛ شوش برای ارتباط با میانرودان و لیان در شبه جزیره بوشهر برای مبادله و مراوده با تمدن مصر. در این دوران ، دیوار قطوری که به دور ملیان بوده، حدود دویست هکتار را در بر می گرفته است.
برنز میانی در فلات، شهر نشینی و روابط منطقه ای 2200- 1600 ق.م
در پایان دوره آغازین برنز ، حالت کنفدراسیونی موجود در فارس شکسته و جمعیت به چندین قبيله چادر نشین تقسيم شد. در برنز میانی ملیان از مرزهای قبلى عبور کرده، گسترش یافت. در همین حال شوش بار دیگر چهره ای میانرودی گرفت هرچند جذب میانرود نشده و توسط کسانی اداره می شد که نام های ایلامی داشتند.
در این حال شهر سوخته و حصار در فلات ایران به راه خود می رفتند و بشدت رشد کردند تا در میانه هزاره سوم ق.م شهر سوخته ، جایگاه دولتی شد در حوضچه رود هلمند که درباره اش كمتر می دانیم. شهری بزرگ و به خوبی سازمان یافته، با بخش هایی برای ساختمان های اداری و عمومی، ناحیه صنعتی برای فعالیت های صنعتی مختلف مثل کار روی مس، سنگ لاجورد، فیروزه، کوارتز، و سنگ چخماق و محلات مسکونی که در آن مردم می زیستند و مردگان خود را همراه با کالاهای متنوع در گورستان های وسیع حاشیه ی شهر در گور می گذاشتند.
شهر های آبادان این دوره حصار در دامغان ، تورنگ تپه در سواحل خزر، شهداد در حاشیه کویر الوت ، هلیل رود جيرفت بوده اند که در بقایای کاوش شده ی آنها نشانه های شهرنشینی و ارتباط های میان آنها با شهر ها و تمدن های مجاور يافت شده .
اما از اواخر هزاره سوم ، تا اوائل هزاره دوم نشلانه های کاهش شهرنشینی و افت فعالیت شبکه ارتباطات دیده می شود. در همین حال علائم کاهش جمعیت نیز به چشم می آید. در سیستان ، فاجعه ی تغییرات اقلیمی عمده و تغيير مسير رود هلمند کلان شهر اواخر هزاره سوم یعنی شهر سوخته را به دهکده ای در حال افول تبدیل کرد.
در همین اوان ، تمدنی جدید با سفالهای خاکستری ، در شمال شرق فلات پدیدار شد و نقاط مختلف دشت گرگان را فرا گرفت. در نیمه هزاره دوم این تمدن به فلات مرکزی و غرب تر ، در کوه های زاگرس رسید. این تمدن جدید را تمدن آریایی با مردم ایرانی زبان می گویند.
اواخر دوران برنز اوایل دوران آهن 1600 تا 900 ق.م دوران تاریک
شاید سخت ترین سوال در دیرینه شناسی ایران ، تاریخ رسیدن آریایی هاست. معمولا عبور از دوره برنز به دور ، آهن را زمان ورود آریایی ها می دانند اما شواهد دیرینه شناسی آن جای بحث دارد و نظریه قدیمی درباره این مهاجرت باید دوباره ارزیابی شود.
آریایی های ایران بخشی از یک گروه بزرگتر انسانی اند که آنها را هند و اروپایی مینامند و مساله سرزمین اولیه شان ، میان زبان شناسان و باستان شناسان از قرن نوزدهم به این سو مورد بحث و شک است. نظریات جدید، سرزمین اولیه آنها را آناتولی شرقی، نزدیک قفقاز یا استپ های بین کاسپین و دریای سیاه می داند.
سرزمینشان هرجا باشد آنها به دو شاخه تقسيم شدند، یکی به غرب – اروپا – رفت و مردم هند و اروپایی زبان آن قاره را تشکیل داد . و شاخه دیگر ، شاخه هند و ایرانی ، به شرق مهاجرت کرد و خود دو شاخه شده ایرانی زبانان و مردم ودیک را تشکیل دادند. هرچند اثبات نشانه دیرینه شناسی هند و ایرانی، نیازمند بررسی های بیشتر زبانی ، دیرینه شناسی و بیولوژیک است.
از میانه هزاره دوم تا اواخر آن این فرهنگ به حوضچه کاسپین و فلات مرکزی نفوذ کرد. نشانه های باقیمانده از آنان در گورهای شمال و جنوب البرز بیانگر آن است که این قوم کم و بیش سازماندهی کوچ نشینی و تمایزات اجتماعی مختصر داشتند . گرچه یافته های مناطق گیلان ومازندران ، حاکی از وجود طبقات در میانه آنهاست.
بعدها ، با استقرا این مردم جديد و تقسيم شدنشان به گروه های کوچکتر، نبرد میان آنان بر سر منابع
درگرفته است
بر آمدن حکومت های جدید- 900 تا 559 ق.م
در نیمه أخر دوران آهن ، مردمان جدید با جمعیت محلی ترکیب شدند و حکومت های کوچک در گوشه و کنار پدید آمد که بسته های کوچک جمعیتی را زیر فرمان داشت.
شمال غرب ایران ، اطراف دریاچه ارومیه ، صحنه ی کشمکش آشور (دولتی در شمال میانرودان) و اورار تورها (آناتولی شرقی) بود.
پايين تر در جنوب ، لرستان در اشغال قبیله هایی بود که عناصر پیش از آریایی را در خود داشتند. درمورد اعتقادات آنان چیز کمی دانسته شده است، اما به نظر می رسد آنها فزهنگی نیمه میانرودی و نيمه نیا-ایلامی داشتند.
در میان حکومت های متعدد زاگرس، مادها بودند که در ابتدا یک حکومت واحد نداشته و متشکل از چند حکومت پراکنده بودند . تهاجمات آشور، آنها را به وحدت کنفدراسیونی رساند و سپس قدرت متحد ماد در کوهستان ها شکل گرفت که در 614 ق.م در وحدت با گلده ، حکومت آشور را برانداختند و شرق نزدیک میان ماد و بابل تقسيم شد. و چون بابل سوریه و فلسطین را به خود منظم و با مصر همسایه گردید ماد نیز به آناتولی حمله ور شده ، بقایای اورارتور را برچیده، با ليديه هم مرز گشت .
در فارس مردمان جدید که بعد ها پارسی (پرشین) نامیده شدند، پانصد سال قبل از برآمدندشان به این سرزمین رسیدند اینان در خلاء قدرت حاصل از فروپاشی امپراتوری ایلام میانه ، جای پای خود را محکم کرده ، و در طول چند قرن تعامل با ایلامیان، رسوم و سنت های متعددی را از آن جامعه ی پیشرفته تر وام گرفتند. از این بوته آزمایش ایرانی- ایلامی، شاه جوانی برآمد ؛ کوروش دوم که در 559 ق.م عليه ماد شورید و با سقوط آن امپراتوری ، سرزمین آنرا به چنگ آورد و به زودی بر میانرودان چیره شد، آناتولی و آسیای میانه را فتح کرد و امپراتوری هخامنشی را بنیان گذارد.