پاسخ به دعوت مارکو
پاسخ به دعوت مارکو
مارکو، با نام فامیل پولو (ش1 )، بقول اکثریت محققین در 1254 در شهر ونیز متولد شد و 17 سال بعد ، در سال 1271 سفری 24 هزار کیلومتری را همراه با پدر و عمویش در جاده ابریشم در پیش گرفت و از جمله از ایران عصر هلاکوخان گذشت ، و از طریق آسیای مرکزی به چین نزد قوبیلای خان رفت . امین ، مشاور و استاندار او شد و بیست و چهار سال بعد از راه سوماترا ، جاوه ، سیلان ، هندوستان ، ایران ، سواحل دریای سیاه و قسطنطنیه به زادگاه خود برگشت .و چون در گذشت ، او را در کلیسای معروف سن لورنزو (ش2 )در میدان مرکزی شهر دفن کردند و اکنون هم فرودگاه ونیز بنام اوست .
او مشهورترین عابر غربی جاده ابریشم است .
حال اگر همچو شخص بزرگ و مشهوری شما را به ونیز دعوت کند ، نمیپذیرید ؟ من که وقتی متوجه شدم مرا طلبیده است ، سر از پانشناخته هر طور بود ، خود را به آنجا رساندم !!
هواپیمای پهن پیکری ما را از مونیخ به فرودگاه مارکوپولو رساند . در سالن فرودگاه ، همه چیز حکایت از نظمی بی نظیر می کرد .آنهم فرودگاهی که در هفته بیش از 2000 پرواز داشته و در سال 2012 بیش از 8 میلیون مسافر جابجا کرده . احساس کردم که همه منتظر ما بوده اند و هر کاری روی حساب و کتاب است . کیوسک های متعدد ، با جوانان لبخند بر لب با چشمان مشتاق ، منتظر بودند از آنها سوال کنم و سپس با انگلیسی بسیار روانی ، مرا راهنمایی کردند .
گفتم: ” من هتل رزرو دارم ، چطور به آنجا بروم ؟ اسم هتل تان ؟ …. اوه بله شما باید به جزیره مورانو بروید . برای رسیدن به اونجا ، می توانید از اسکله تاکسی( قایق ) خصوصی بگیرید که شما و خانواده و وسایلتان را ببرد ، مثل یک تاکسی در بست که قیمتش بالاست . می توانید با قایق های ( تاکسی ) عمومی بروید که غیر از شما چند نفر دیگر را هم سوار می کند ، ورودی هر نفر 10 یورو است و بعد با تاکسی متر بقیه کرایه را حساب کرده می گیرد . و می توانید با اتوبوس دریایی بروید که نفری 8 یورو می برد ، برای هر نفرتان . و شما را در اسکله مورانو پیاده می کند ،این خیلی ارزانتراست و به نفع شماست “گفتم :” از اینجا تا اسکله چقدر راه است ؟، وسایلم را با چرخ ببرم یا به دنبالم بکشم ؟ نه چرخ لازم نیست ،پیاده رو مخصوص و مناسب برای اینکار هست که به چرخ چمدان آسیبی وارد نمیشه ، از این در روبرو بروید بیرون و به پیچید دست چپ ، چند دقیقه دیگه اسکله هستید .
و چند دقیقه بعد ، اسکله بودیم و به کمک تابلوهای راهنما ، محل اتوبوس دریایی را پیدا کردیم. در عین آرامش . نه دلواپس گوشمان بودیم که کسی ببرد ، نه کسی چمدان ما را کشید که به تاکسی ( قایق ) خود ببرد . با احترام و مهربانی ، چمدان ها را توی عرشه اتوبوس گذاشتندو نشستیم و آبهای آنروز آرام دریای ادریانیک را تماشا کردیم . و رفت و آمد قایق های دیگر را که می رفتند و می آمدند و آب را به دیواره قایق بزرگتر( اتوبوس دریائی ) ما می کوبیدند .
یک وقت دیدیم پهلو گرفت . راننده ( کاپیتان ؟ ) چمدان ها را به اسکله برد و گذاشت و دست های ما را گرفت و پیاده کرد و رفت . و ما چند دقیقه بعد در لابی هتل که در فاصله چند متری ساحل بود ، نشسته بودیم تا اتاقهایمان را معلوم کنند .
چند دقیقه ای که گذشت از پذیرش هتل مراصدا کردند و کلید اتاقی را که بنام ما رزرو شده بود ، دادند . طبقه دوم از یک هتل تمیز و شیک سه طبقه . دَرِ آسانسور که در طبقه دوم باز شد و ما وارد سرسرای آن طبقه شدیم ، من ایستادم . صدها مجسمه از پرنده و چرنده ، از آدم های عادی و مقدس ، در پوشش های مختلف ، همه از جنس شیشه در ویترین ها برای تماشا گذاشته شده بود . آنقدر زیبا که نمی شد ندیدشان . آنوقت بود که یادم آمد قبل از سفر ، وقتی درباره ونیز مطالعه می کردم ، اشاره شده بود که شیشه گری و ساخت ظروف و اشیاء هنری شیشه ای از هنر ها و صنایع مهم ونیز و بخصوص جزیرمورانو است .
زنان ونیزی هم از سده های بسیار ، در کار بافت تور مهارت داشته اند ، زیرا اساسا پیدایش ونیز بر پایه صید ماهی و آبزیان بوده است پس از تماس با راهنمای تور و اعلام ورود ، استراحتی کوتاه و عصر ، از هتل بیرون زدیم .
وقتی شب ، در یک رستوران محلی ، غذاها و نوشیدنی های محلی را پیش رویمان گذاشتند ، با خودم می گفتم : اگر چند کلیسا و ساختمان حکومتی بسیار بسیار قدیمی نبود ،اگر ناقوس کلیساها گذشت زمان را در تواترهای منظم اعلام نمی کردند ، اگر خیابان های آبی ( کانال ها ) نبود که قایق های پاروئی و موتوری بجای اتومبیل در آن تردد می کردند ، اگر خانه های جلبک بسته و خزه نشسته ای که در آب فرو رفته اند ، یا اگر این چند هتل و رستوران و آنچه سرو می کردند نبود ، اگر مغازه هائی که اشیاء شیشه ای میفروختند ، و ، اگر آوازهای عاشقانه و صدای موسیقی کافه ها ، رستوران ها و بعضی خانه ها نبود ، اگر بند رخت هائی که به دو طرف کانال ها بسته شده و رخت ها را خشک می کرد ( و من آخرش هم نفهمیدم مال خانه دست راستی است یا دست چپی و چطور رخت ها را روی آن آویزان کرده اند ) نبود ، با این بوی لاشه ماهی و میگوئی که در هوا پراکنده است ، هیچ فرقی با بنادر سالخورده خلیج فارس مثل لنگه ، خمیر و بافت قدیمی بوشهر نداشت .
صبح روز دوم ، پس از صرف صبحانه در رستوران شیک و پر نعمت !! هتل ، عازم ونیز شدیم . گرچه اینجا که هتل ما بود ، جزو ونیز است اما ونیز نبود .
ونیز از 118 جزیره تشکیل شده است که آب دریای آدریاتیک بشکل 150 کانال آنها را در خود گرفته و بیش از 400 پل نو و قدیمی ، اینها را به هم متصل ساخته است .
براستی ، ونیز یگانه و منحصر بفرد است . شهری که خیابانهایش آبی است و اتومبیل هایش قایق هائی که با نیروی بازوی قایق رانان حرکت می کند .جزایرش تقریبا هم سطح آب اند و بعضی ها گاه زیر آب می روند .
هزارو هفتصد ، هشتصد سال پیش گروهی از مردم شمال ایتالیااز ترس هجوم اقوام مهاجم ، به اینجا آمده و سکونت گزیدند و مردمی که جز قایق سواری برای ماهیگیری کاری بلد نبودند ، تبدیل به ساکنین امپراطوری ونیز شدند که در ابتدای دوره رنسانس و پدید آمدن سرمایه داری در اروپا ، زمانی بیش از 3000 کشتی تجاری داشتند .جمهوری ونیز ، بر پایه مهارت دریانوردان حرفه ای در سال 697(م) بنا نهاده شد که ساکنینش برای دفاع از سرزمین خود مجبور بودند ، همه نظامی باشند و جنگ آزموده .
این کشور مستقل ، تنها پس از هجوم ناپلئون ( 1796 ) استقلال خود را از دست داد و از آن وقت تا 1866 که برای همیشه بخشی از ایتالیا شد اغلب میان فرانسه و اتریش دست به دست میگردید.
بعد از حدود یک ساعت قایق سواری و دریانوردی ، به اسکله مخصوص توقف اتوبوس های دریائی رسیدیم و پیاده شدیم . پرسیدیم ” کجا می رویم ؟ ” راهنما گفت : ” به قلب ونیز، مرکز ونیز، مقصد سفر ، میدان سان مارکو ” پیاتزا دی سان مارکو } Piazza di san marco} یا میدان سن مارک ( سنت مارک ). (ش 6) و چند دقیقه بعد ، در خیل عظیم گردش گران در یک میدان مستطیل شکل بودیم که دو ضلع شرقی و غربی آن کوچکتر بودند . به مهمانی چشم و گوش ، به حیرانی فکر و ذهن . بر روی سنگ فرشی چندین صد ساله ، باقی مانده از دوران قدرت و ثروت ونیز. در ازدحام مشتاقانی با رنگ پوست و مو و لباس و کفش وکلاه و قد و شکل متفاوت . با کافه هائی عمدتا در اضلاع شمالی و جنوبی که در حریم خود صندلی گذاشته و ارکسترها موسیقی زنده می نواختند . و مغازه هایش که با فاصله یک ایوان ( مثل مناطق گرمسیری ما ) از میدان جدا بودند و انواع مارک ها را ارائه میدادند و جواهر فروشی و طلا فروشی های دل و جیب ربا !!و دستفروش های عمدتا افریقائی تبار که هر قیمتی میگفتد تا یک سوم آن هم پائین می آمدند و تا سرو کله پلیس پیدا می شد ، بساطشان را پشت کول می زدند و فرار می کردند . و بستنی فروش ها که بستنی مخصوص ونیز را در رنگ و طعم و مزه مختلف می فروختند . و البته با کلیسای سن مارکو و قصر دوگها و برج ناقوس و ساعت قرون وسطی اش . و غذاهای محلی ارزان و خوش مزه اش در خیابان شمال شرقی ، و البته کابوس جیب برهایش .و با گذرگاه های باریک گوشه هایش که به بازارهای قدیمی و آثار دیدنی و کانال ها و پل های دیگر وصل می شد و آنروز و فردای ما را پر کرد . ونیز براستی منحصر بفرد است . وجود تعداد کمی ساختمان مدرن اما وفور کاخ ها و کلیساهای باشکوه ، تعداد اندکی اتوموبیل ، اما بسیاری قایق چوبی ، گوئی در زمان متوقف شده با زمان در آن از حرکت باز مانده است . این شهر که در آغاز سرمایه داری غرب مرکز یک امپراطوری بوده ، اینک قلب تپنده هنر و گردشگری جهانی است .که سالانه میلیونها نفر برای دیدن آن یا شرکت در وقایع هنری و فرهنگی اش به آنجا سفر می کنند . سال پیش ، بیش از 8 میلیون نفر بازدید کننده داشته. و بیش از 70 درصد در آمد آن را گردشگران، تامین می کنند .
دیدنی های ونیز :
1- کلیسای سن مارکو ( سنت مارک )
که معروفترین ، مجلل ترین و باشکوه ترین کلیساو کلیسای جامع ( مرکزی = اسقف نشین ) ونیز است . و بیاد مرقس ( عربی شده مارکوس) از حواریون مسیح نام گذاری شده است.کلیسا در ضلع شرقی میدان واقع شده . نمای آن موزائیکی است و کف با کاشی ها و سنگ های با نقش و نگار حیوانات و اشکال هندسی که متعلق به قرن 12 میلادی است و داستان های عهد جدید را بازگو می کنند فرش شده ، بعضی کاشی ها بعدا در قرن 13 اضافه شده و داستانهای عهد عتیق را دارند . در و دیوار و سقف با رنگ طلائی رنگ آمیزی شده تا قدرت و ثروت را به رخ بازدید کننده بکشد.
طرح آن رومی بیزانسی است و 5 گنبد دارد . روی لبه دیوار ها مجسمه های متعددی خود نمائی می کند( ش 7 ).
2- برج ناقوس کلیسای مارکو :
برجی که با نزدیک صد متر ارتفاع ابتدا برج دیدبانی و فانوس دریائی حمل و نقل ونیز تجاری بوده و در عین سادگی دارای شکوه خاصی است ، بعدها در اروپا و امریکا در ساختن ستون ها و برج های متعددی الگو شد .پنج ناقوس دارد که هر کدام صدائی مخصوص دارند و پیام خاصی را میرسانند ،
3- قصر دوگها DOGES PALACE
این ساختمان با شکوه در مجاورت کلیسای سن مارکو ، مرکز حکمرانی ، کاخ حکومتی ، محل اقامت دوگها و دولت های ونیز وهمچنین محل زندان و دادگاه ونیز بوده است . بعضی فکر می کنند ،کلمه دوگ ایتالیائی شده لقب دوک است .دوگ ها اشراف پولدار ونیز بودند که توسط جمع اشراف و گروهی دیگر از مردم ، بطور دمکراتیک برای حکومت بر ونیز انتخاب می شدند .
چون حکومت در جمهوری ونیز ، نه بشکل فئودالی رایج در اروپا بود ، نه بشکل دولت – شهرهای یونانی در قرون پیش از میلاد .برای اولین بار حکومت ثروتمندانی بود که از راه تجارت یا تولید پولدار شده بودند و بدون دریافت حقوق امور جاری جمهوری را میچرخاندند.
قصر دوگ ها ، در سبک گوتیک ونیزی است با سقف های بلند ، بنحوی که سالن اصلی این کاخ با سقف بسیار بلند گنبدی و باشکوهش ، در عصر خود بزرگترین فضای بدون ستون بوده است با نقاشی های بسیار زیبا ، در سقف و دیوارها ، از داستانهای انجیلی ، با تصاویر مسیح و فرشتگان و حواریون ، یا از صحنه های اجتماع مردم برای انتخاب یاصحنه دادگاه و قصاوت قضات . نقاشی هایی با رنگ های بسیار جذاب و با قلم نقاشان بسیار معروف آن دوره . البته در همه این تصاویر ، فقط مردها لباس های تقریبا کامل دارند !!
در این قصر ، محل هائی برای محاکمه مجرمان ، راه روهای خاصی برای نقل و انتقال آنان به زندان و دادگاه و سالن هائی برای دیدار مقامات خارجی هم بوده به اضافه یک موزه ، که در آن اشیاء بسیار جالبی از دوران شکوه و جلال ونیز و سالهای بعد متعلق به خود ونیز یا دیگر کشورها که بنحوی به ونیز آمده بود در معرض تماشایند . یک شیئی جالب توجه برای همراهان من یک مدل کامل و سالم کمربند عفت بود که در قرون وسطی ، مردان بر اندام همسران خود می بستند و قفل می کردند . ظاهرا در دورانی که برای پول در آوردن باید سفر های طولانی چندین ساله میرفتند ( مثل مورد مارکو پولو و همراهانشان که 24 سال طول کشید ) باید بنحوی خیالشان راحت می شده!! . البته در حین دیدن شیئی و شنیدن توضیح در باره اش ، من یاد کلیدسازان شهرمان شیراز افتادم که صنعت کلید سازی را پیشرفت داده و در هر ساعت از شبانه روز حتی نیمه شبها،می توانند بیایندو هر نوع قفلی را که کلیدش گم شده باشد باز کنند !!
4- پل ریالتو ( Rialto bridge)
اولین و برای مدتها تنها پل روی ” کانال بزرگ ” بوده که در قرن 16 میلادی ساخته شده و دو منطقه مهم ونیز یعنی سان مارکو و سان پولو را بهم متصل می کرده . دو طرف آن از مغازه ها پوشیده بوده است ( ریالتو یعنی مرکز معاملات ) جنس پل از سنگ است (ش 8) .
5- ساختمان مریم مقدس ( سانتا ماریا )Santa Maria della salute
پس از موجی از کشتارهای طاعون در قرن 17 ، و برای جلب ترحم مریم مقدس ، این ساختمان بسیار زیبا ساخته و به او هدیه شد . بلکه جلو طاعون را بگیرد
6- خانه طلائی یا قصر سوفیای مقدس ( بلازا دی سانتا سوفیا ) که آنرا چیدورو ( ca,d,oro =خانه طلائی) نیز می گویند ، یکی از چند ساختمان بسیار زیبای حاشیه کانال بزرگ است .که در امتداد و نزدیک کانال برای ثروتمندان ساخته شده . شب با نورپردازی بی نظیرش ، زیبائی ان چند برابر می شود ، زیرا عکس آن در آب ، قرینه اش را می سازد . در حیاط این ساختمان پنجره هائی به سبک معماری اسلامی جالب توجه است .
زیبائی های انحصاری ونیز :
1- کانال بزرگ (Grand canal گراند کانال)
راه اصلی آمد و شد در ونیز و بزرگ ترین کانال از مجموعه 150 کانال شهر است که با پل های زیبای روی آن و ساختمانهای پر شکوه و چشم گیر اطرافش ، بی اغراق زیباترین خیابان !! جهان است
2- گوندولاGondola – به قایق های پاروئی گفته می شود که یکی از نمادهای ونیز است . با قایق رانانی که لباس راه راه متحدالشکل پوشیده اند ، در عقب قایق استاده اند ، چوب دست بلند خود را به کف کانال ها فشار میدهند و آواز های عاشقانه می خوانند (ش 9) . سوار شدن برگوندولا ، بخشی از برنامه سفر به ونیز ، بویژه برای زوج های دلداده ، یا مقلدانشان !! است .
3- واپورِ تو (Vaporeto ) یا اتوبوس آبی ، وسیله آمد و شد همگانی و ارزانترین روش جابجائی در ونیز است .
سومین صبحانه هتل را که خوردیم ، چمدانهائی را که از پیش بسته بودیم ، برداشته برای تسویه حساب اتاق به پذیرش هتل مراجعه و پس از آن در ساحل منتظر اتوبوس بودیم که ما را به فرودگاه ببرد . که آمد و سوار شدیم و رهسپار ( آب سپار !!) فرودگاه.اما دلم توی ونیز مانده بود. دو روزو نصفی ، روز و شب گشته اما هنوز بسیاری جاها را ندیده بودم . خیلی دلم می خواست حداقل یکسال می ماندم . پائیز و بهارش را که چون شهری سیل زده ، آب بالا می آید و کوچه ها ، فروشگاه ها ، حیاط خانه ها را می گیرد ، می دیدم . در ماه اوت در فستیوال مهم و باشکوه فیلم ونیز و در ماه فوریه درکارناوال عظیم ونیز که مخصوص ماسک ( صورتک ) های ساخت ونیز است شرکت می کردم و کارگاههای شیشه سازی را که هنوز با روش های سنتی کارهای گران قدری تولید می کنند ، می دیدم . به کلوپ ها و اسکله های مخصوص ورزش شنا و قایقرانی آن سر میزدم و توی حداقل یکی از چند کشتی متعلق به عصر رنسانس که در ساحل پارک است می رفتم و خود را در آن عصر و زمانه حس می کردم . به جزیره لورانو می رفتم و ضمن لذت بردن از دیدن خانه های رنگارنگش ، به کارگاه های تور بافی اش سر میزدم . و موزه تاریخ نیروی دریائی ونیز را می دیدم که سیر تکامل و تحول کشتی ها و نیروی دریائی را در طول تاریخ هزار و چند صد ساله اش نشان می دهد .کاش وقت بود به آرسنال ونیز ( کارخانه کشتی سازی ونیز ) که روزگاری بزرگترین در جهان بود میرفتم یا تئاتر ققنوس این زیباترین ساختمان اپرای رنسانس را میدیدم . و کلیسای زیبا و با شکوه ” سن زاکاریا” را و با پای برهنه ، در ساحل زیبای لیدو (Lido) قدم میزدم . ونیز گرچه همه جایش کمابیش مثل هم است ، اما هیچ نقطه تکراری ندارد . در خیالم به دوران شکوه و جلالش فکر می کردم که مرکز تجارت جهان بود ، که ثروتمندترین نقطه اروپا بود ، که مرکز پرورش و ظهور نقاشان ، موسقیدانان و نوآوران بود ، که پس از ثروتمند شدن ، مرکز موسقی در اروپا ، و پایتخت چاپ اروپا شد و از نظر تعداد کتب چاپ شده از همه جا جلو افتاد ، نقاشان بزرگ پدید آورد و ثابت کرد که اگر ثروت و رفاه و امنیت باشد ، هنر ، فرهنگ ، نو آوریی ، صنعت و پیشرفت حتمی است و الا در شوره زار فقر و تنگدستی هیچ گلی نمی روید . داشتم به تاریخ هزار ساله جمهوری ونیز فکر می کردم که مامور کنترل پاسپورت فرودگاه گفت ” آقا اینجا برای شما آخرین نقطه اروپاست ، اگر از این خط عبور کنید و پاسپورتتان را مهر کنم ، امکان برگشت ندارید، در حالی که هنوز ویزایتان اعتبار دارد. مطمئنید که نمی خواهید باز هم بمانید ؟” مثل اینکه افکارم را خوانده بود ، شاید هم به همه همین را می گفت . اما من مجبور بودم با تور باشم و از راه استانبول ، در اولین ساعات بامداد روز بعد ، به شیراز برگردم که تقریبا بدون تاخیرو طبق برنامه حدود 5/2 صبح در فرودگاه شیراز ، و نزدیک چهار صبح در رختخواب خودم بودم و خواب ونیز می دیدم.